محل تبلیغات شما



ولادیمیر مایاکوفسکی #Veladimir_Mayakovsky ‎شاعر، طراح و نقاش گرجی الاصل بود که از سال ١٩١٢، هنرش را در خدمت حکومت کمونیستی گذاشت، سرانجام در سال ١٩٣٠ به دلیل سرخوردگی هایش از اوضاع ی و اجتماعی کشورش ودیدن عدم تحقق وعده های حکومت دیکتاتوری از حمایت حکومت دست کشید. اما سرخوردگی و افسردگی و احساس عذاب وجدان او را به خودکشی وادار کرد ‎انسان می تواند اشتباه کند، می تواند فریب خورده باشد، اما یک با شرف باقی بماند *** ‎استالین در مقطعی از مهمانانی گیلاسش را
سرانگشتان نوازشگرت شعر است حتی زمانی که به تکرار بی وقفه پوستم را می ساید آغوشت برای دخترک عاصی ملامتگر شعر است حتی زمانی که حرفهایتان به درازا میکشد و من در انزوا می پوسم خشمت از آزارگران روزهای گذشته من شعر است حتی زمانی که نفسم برای بخشایششان به شماره می افتد تو عجیب ترین هایکوی جهانی شعر کوتاهی که از عدم من تا ابدیتم امتداد یافته است خشم مهر آلود یا مهر سهمگین. تو تکراری ترین لحظه های منی و ناب ترین و تازه ترینشان تو زمینی ترین آسمانی و دریاترین کویر
فیلم #نمایش_ترومن یک #کمدی تراژیک در ژانر غریب است و از آن دست فیلمهاست که باید بارها و بارها دیدش، واقعیت این است که دیدن مجدد فیلم در این روزگار کورونایی برایم مفهومی یگانه و ورای تصور داشت، فیلم، روایت یک کمپانی فیلم سازی است که جهانی مجازی برای یک کودک از بدو تولد خلق کرده تا خیل عظیمی از آدمها را با نشان دادن سریالی بیست و چهارساعته از زندگی ترومن سرگرم کند. ماجرای فیلم از جایی آغاز می شود که ترومن سی ساله با یک گاف کوچک، به راستین بودن این دنیا شک می
فیلم مردي بدون سايه ساخته عليرضارئيسيان فيلمي است كه مثلا عليه #خشونتخانگی ساخته شده است، اما تلويحا عليه محكوم كردن خشونت خانگي است! در توضيح مختصر اين فيلم آمده است: ماهان کوشان (#علی_مصفا) پس از ساخت یک فیلم مستند درباره خشونت، زندگی‌اش تهدید شده و همسرش سایه، عاشقانه به کمک او می‌آید اما حوادثی پیچیده همه چیز را دگرگون میکند تا ماهان به خشونت فیلم خود گرفتار شود. در واقع فيلم چيزي نيست مگر تكرار همان كليشه ي خياط در كوزه افتاد و جالبتر آن كه در پيش
فیلم جوان قرمز فيلمي تاريخي در مورد #مليتانوروود است كه در سال ١٩٤٠ با انديشه ي متوازن كردن قدرت جهان، اطلاعات سري هسته اي انگليس را به شوروي در دست #استالين لو داد. فيلم در سال ٢٠١٨ توسط #تراورنان بر اساس رماني به همين نام نوشته #جنيروني ساخته شد. #سوفيكوكسون و #جوديدنچ به ترتيب نقش پيري و جواني جاسوس قصه را بر عهده داشتند. به گمانم فيلم خيلي افراطي سعي كرده بود شخصيت جوان را تطهير كند. فيلم با جزيي نگري بسيار، فجايع به بار آمده در #هيروشيما و #ناكازاكي
#افسروجاسوس (فرانسوی: J'accuse، ترجمه: من متهم می‌کنم») فیلمی در ژانر پليسي و درام تاریخی به کارگردانی #رومنپولانسکی است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. فیلم‌نامه این فیلم دربارهٔ ماجرای دریفوس كه اشتباها با رويكردهاي نژاد پرستانه ي ضد يهودي، به جاسوسي متهم و به جزيره اي تبعيد شد، توسط #پولانسکی بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است كه توسط #رابرتهريس در سال ۲۰۱۳ به رشته تحریر درآمده است. فیلم در هفتاد و ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز برنده جایزه ویژه
داستان ازدواج با خواندن نامه ی نیکول و چارلی در مورد هم آغاز می شود، یک فضای رمانتیک و بی نظیر تصویر می شود و بعد صحنه کات می شود به مطب روانشناس و ما می فهمیم این دو نفر قصد دارند از هم جدا شوند و روان‌درمانگر از آنها خواسته خصوصیات مثبت طرف مقابل را یادداشت کنند. کم کم در خلال فیلم می فهمیم مشکل اصلی نیکول با چارلی این است که چارلی او را نمی بیند. او سالهاست که در کمپانی تاترسازی شوهرش هنرپیشگی کرده و سالهاست از او تقاضا دارد کارگردانی یک کار را به او
تقابل اصلی فیلم تابستان داغ تقابل سنت و مدرنیته در زندگی خانوادگی است. شخصیتهای اصلی قصه (علی مصفا و مینا ساداتی) بین سنت و مدرنیته دست و پا می زنند. آقای دکتر علی رغم تحصیلات بالا، اعتقادی به برابری زن و مرد ندارد، او علی رغم پرستیژ اجتماعی اش یکی از همین مردان سطح پایین اجتماع است و می خواهد زن دکترش را برای بچه داری، خانه نشین کند، زن سه سال از بچه نگهداری کرده وحالا که مایل است به سر کار برگردد، شوهر حاضر نیست با او همکاری کند و بخشی از وظایف والدی را
فیلم زیر سقف دودی ساخته پوران درخشنده، نمونه ی خوبی از به تصویر کشیدن #انقیادن است. شیرین یک زن به فنا رفته است که سال‌های جوانی اش را بیهوده در زندگی ای تلف کرده که سر مرد خانه جای دیگری گرم بوده است، حاصل این فداکاری نابخردانه برای حفظ زندگی شویی، پسری روان رنجور و عصبی و بیمار است. شیرین به قدری در #نظام_مردسالار حل شده است که خود را در سرد شدن رابطه اش با بهرام مقصر قلمداد می کند، حال آنکه بهرام از دسته مردهایی است که عقده ادیپ دارد و بعد از مادر
دیدن فیلم مادر علی حاتمی از آن کارهایی بود که فکر می کردم محال است که روزی موفق به انجامش شوم، زیرا فضای کشدار و اطناب داستان همواره مرا در وسط ماجرا از پای تلویزیون بلند میکرد، اما در عین حال فکر می کردم بزرگترین گناه تاریخ منتقدان سینما را مرتکب شده ام که فیلمی که این همه بر سر آن بحث و به به و چه چه است را ندیده ام و بالاخره این شاخ غول را به مدد قرنطینه خانگی شکستم. اول آنکه منتقدینی که سعی کرده اند مادر را نماد ایران تفسیر کنند و بچه ها را نماد
داستان عکس معروف بوسه که توسط #آلفرد_آیزنشتت گرفته شده و بعدها به نماد صلح تبدیل شد چیست؟ ملوان جوانی به نام #مندوسا پس از شنیدن خبر پایان جنگ در سال 1945 در خیابانهای نیویورک می‌دویده و هر زنی را که می‌دیده می‌گرفته و می‌بوسیده، برایش اهمیت نداشته زن پیر است یا جوان، چاق است یا لاغر و آلفرد متعجب، دنبال او می‌دویده و با دوربین لایکایی که داشته چیلیک چیلیک عکس می‌انداخته و این عکس که از همه بهتر در آمده در مجله لایف چاپ می‌شود و توسط امریکایی‌ها به نماد
کاردینال آرژانتینی، خورخه برگولیو که نقش او را جاناتان پرایس بازی می کند، برای دیدن پاپ آلمانی، (آنتونی هاپکینز) به رم می رود چون پاپ به نامه های او برای بازنشستگی از اسقف اعظم بودن جوابی نداده است. اما ماجرا اینجاست که پاپ به عمد جواب نامه های برگولیو را نداده چون تقاضای زودتر از موعد بازنشستگی بی دلیل از مقام اسقفی را اعتراضی توهین آمیز می داند. البته بی راه هم فکر نکرده، برگولیو، کسی است که بر خلاف تمام کاردینال ها از زندگی تجملی چشم پوشیده و بر خلاف
فیلمی آمریکایی از نیک کاساوتیس است که در سال ۲۰۰۴ از روی رمانی به همین نام نوشتهٔ نیکلاس اسپارکس ساخته شد. از بازیگران این فیلم می‌توان به #رایانگاسلینگ و ریچل مک آدامز اشاره کرد. هر چقدر در داستان جلوتر می رفتم بیشتر مطمئن می شدم که قبلاً این داستان را شنیده ام، تا آنکه متوجه شدم قبلاً خود فیلم را دیده ام. راستش با توجه به موضوع فرعی داستان که بحث #آایمر بود و اینکه ابتلا به این بیماری به نظرم جزو دردناکترین رنجهایی است که ممکن است یک انسان متحمل
کتاب شوخی های حقوقی، صرف نظر از مقدمه ی ترس خورده ای که بکتاش منوچهری برای آن نوشته است بی نظیر است. اولین سطری که از آن خواندم این جمله از ویل راجرز بود: اگر متنی را خواندی و معنی آن را نفهمیدی، تقریبا می توانی مطمئن باشی که از سوی یک حقوقدان نوشته شده است.» یاد اولین روزی افتادم که با پدرام برای ثبت نام ستایش رفته بودیم، شغل مرا در فورم مدرسه نوشته بود: تولید کتب اطفال!»
من دانش هستم، یک بازیگر کسی که فکر می کند دیگران مسئول به فنا رفتن آرزوهایش هستند و تا زمان رسیدن به آرزوهایی که هیچ تلاش حقیقی ای برایشان نمی کند مثلا به خیال خودش برای مدتی موقت در یک آرایشگاه مشغول به کار می شود. دانش از آن دسته آدمهایی است که آدمهای اطرافش و زندگی روزمره شان را پوچ و تهی می بیند و با غرق کردن خودش در فیلم و موسیقی آنها را تحمل می کند. او از خودباخته به نیازمندان کمک می کند اما پشت این شخصیت خاص از درون خالی، یک ماجرای هیجان
#پرنسس_پا یک مجموعه داستان از اریک امانوئل اشمیت است که #نشر_افراز منتشر کرده است. واقعیت این است که اشمیت در این مجموعه داستان کوتاه بسیار ضعیف تر از نمایشنامه هایش ظاهر شده است، اما ایده ی اغلب داستانها خلاقانه است، ایده های خلاقی که اغلب در اثر نقص ساختارگرایانه هرز رفته است. بدترین داستان مجموعه، زیباترین کتاب دنیا» است که ماجرای ن زندانی ی روسی را روایت می کند، این داستان علاوه بر نقص ساختاری که تمام ن همبند تصادفا فقط دختر دارند، یک
آااادت نمي كنيم فيلمي به كارگرداني #ابراهيم_ابراهيميان داستاني پر تعليق و نسبتا جنايي است. مطابق خيلي از فيلمهاي ايراني، محوريتش بحث خيانت مرد به زن است. واقعيت اين است كه روايت داستان از خيانت اصلا بد نيست، اما ميزان فراواني اش در سينماي ايران به طرز حال به هم زني به افراط رفته است، انگار كه هيچ موضوع ديگري براي ساختن فيلم و روايت داستان وجود ندارد. فيلمنامه خوب و زير پوستي نگاشته شده است، بازيها روان و دكوپاژ معنادار است، موسيقي اما ضعيف و بي معني است،
قصه های از نظر ی یک مجموعه داستان #پست مدرن است که #جیمزفین_گارنر را به شهرت رساند. پس از جریانهای مختلف افراطی و حمله ی انواع ایسم ها به داستانهای کهن و ضد بشریت خواندنشان، به نظر می رسد تنها همین برخورد طنازانه ی گارنری، می تواند شناعت افراط و تفریط را به نقد بکشد. گارنر در این مجموعه داستان سراغ تمام داستانهای کهن رفته و سعی کرده تا داستانهای کهن را به گونه ای بازنویسی کند که به هیچ فمنیست یا کمونیست یا مدافع محیط زیست یا گیاهخوار یا مدافع حقوق
بارون درخت نشین اثر #ایتالو_کالوینو یک شاهکار ادبی است که تا مدتها ذهن آدم را درگیر می کند، آنقدر که من تا مدتها بعد از خواندنش، بیرون خانه که بودم، بالای درختها را نگاه می کردم! داستان در ژانر شگفت است اما به قدری باور پذیر نوشته شده که یک جاهایی آدم به خودش می گوید، نه، فقط یک داستان عجیب است، اما شدنی است! راوی اول شخص است و برادر شخصیت اصلی است که داستان او را روایت می کند، این تمهیدی است که کالوینو برگزیده چرا که قرار نیست تا پایان داستان نه ما، نه
كتاب #هیچ دوستی به جزکوهستان نوشته #بهروز_بوچانی یک مانیفست و دلنوشته ی اعتراض آمیز بود با تک جمله های شجاعانه و متفکرانه: رهبری یک جماعت بجز شجاعت و قدرت تحت تاثیر قرار دادن آدمها، نیازمند گونه ای از حماقت است.» یا جایی که کشتی حامل راوی دارد غرق می شود و او می گوید، انتظار داشته در هنگام خطر آن چیزی که همیشه شنیده که هر کس در هنگام مواجهه با مرگ خدا را حس می کند و از او کمک می طلبد اتفاق بیفتد، اما به هیچ وجه چنین حسی نداشته.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

درمانگاه تخصصی دندانپزشکی مادر سهند